سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایمان آن است که راستى را بر گزینى که به زیان تو بود بر دروغى که تو را سود دهد ، و گفتارت بر کردارت نیفزاید و چون از دیگرى سخن گویى ترس از خدا در دلت آید . [نهج البلاغه]
روز فریاد - تفسیر قرآن
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • و یا قوم انی اخاف علیکم یوم التناد ×یوم تولون مدبرین ما لکمن من الله ممن عاصم و من یضلل الله فماله من هاد
    روز فریاد چیست؟
    روزی که روی گردان شدند پشت کنندگان و برای شما نگهدارنده ای از جانب خدا نیست و کسی که خدا او را گمراه کند دیگر روی هدایت را نخواهد دید.
    مطمئن باشید کسی که از جانب خدا گمراه می گردد خود او می خواسته حقیقت را به بیراهه بکشاند که نظام علی و معلولی جهان بر علیه ولی قیام کرده و مانند چکشی بر سر او فرود آمده چگونه؟!
    عده ای می خواهند با از میان بردن عامل عصمت یک عده متعهد آنها را بر کنار و بی توجه نسبت به امور کنند.
    همانند داستان حضرت یوسف که برادرانش به علت شدت تعصب حضرت یعقوب به وی او را به نوعی از صحنه روزگار برداشتند تا برای خود جا باز کنند.
    و لقد جاءکم یوسف من قبل بالبینات فما زلتم فی شک مما جاء کم به حتی اذا اهلک قلتم لن یبعث الله من بعد رسولا کذلک یضل الله من هو مسرف مرتاب.
    و همانند یوسف را با دلایل محکم قبل از آن آورده شد پس دچار شک گردیدید از شخصیت وی تا هنگامی که هلاک شد که گفتید خدا هرگز بعد او رسولی را بر نمی انگیزاند در صورتی که گمراه بودید به خاطر اسراف در شکتان.
    ببینید حتی در داستان حضرت یوسف وی به ظاهر هلاک می شوند اما نمی میرد (هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق!) حال تشریح می کند که آنقدر استعمارگر زمینه را مساعده می کند که مردم فکر می کنند دیگر امکان ندارد مثل فلان معلم، رئیس جمهور و ... ظهور کند لذا هیچ تلاشی هم برای رسیدن به مقاوم وی نمی کنند (از او اسطوره و بت
    می سازند!)
    الذین یجادلون فی ایات الله بغیر سلطان اتیهم کبر مقتا عند الله و عند الذین امنوا کذلک یطبع الله علی کل قلب متکبر جبار
    به عنوان پرانتز و یادآوری:
    کسانی که مجادله می کنند بر دلایل ما بدون آنکه سلطنتی داشته باشند کینه برگزی در نزد او از ایشان شکل می گیرد چرا که کینه ای شتری با حق داشتند و خدا طبع می نهد بر قلب هر متکر جبار
    طبع: بر نظر می رسد همان عدم درک حقایق بر اثر از دست دادن شرایطش می باشد که بسیار خطرناک است مثلا انسان با از دست دادن چشم که از شرایط بینائی است کور می شوید یا اگر یکی از معنای آنرا که چاپ و چاپگری است در نظر بگیریم یعنی خدا بر قلب(خلوص و عاطفه) مهر تقلید و چاپ از دیگران را بر جای می گذارد.
     
    و قال فرعون یا هامان ابن لی صرحا اعلی ابلغ الاسباب × اسباب السموات فاطلع الی اله موسی و انی لاظنه کاذبا و کذلک زین لفرعون سوء عمله و صد عن السبیل و ما کید فرعون الا فی تباب
    گفت فرعون ای هامان برایم برجی را بساز تا به اسباب برسم (درهای آسمانها) و اطلاع پیدا کنم به خدای موسی که به گمانم دروغ می گوید و این چنین زشتی عملش را نوازش داده و از راه افتاد چرا که نیرنگ او در تباهی بود.
    ببینید همکاری دیکتاتور با سیاست مدار را که می خواهد از پای کوه برجی بزند شاید به قله نزدیک شود و نسبت به خدای موسی اطلاعاتی کسب کند.
    اما حتی در ظاهر عمل هم نمی تواند به دو دلیل:
    1- برخلاف وجدان خود عمل می کند و نمی خواهد از راهش به طرف قله حرکت کند بلکه می خواهد مسیری یکنواخت را بپیماید.
    2- هرچقدر هم که برج بلندی بسازد از قله بیشتر دور می شود.
    همانند سرمایه داران امروزی که هر چه مال بیشتری می اندوزد از درون احساس خفگی بیشتری می کنند.
    برج: نماد آمیخته شدن قدرت و ثروت
    و قال الذی امن یا قوم اتبعون اهدکم سبیل الرشاد × یا قوم انما هذه الحیوه الدنیا متاع و ان الاخره هی دار القرار × من عمل سیئه فلا یجزی الا مثلها و من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مومن فاولئک یدخلون الجنه یرزقون فیها بغیر حساب.
    کسی که مون بود گفت: ای قوم پیروی کنید هدایتان کنم راه رشد را
    1- زندگانی دنیا بهره ای بیش نیست و آخرت سرای آرامش است.
    2- هر که عمل زشتی را انجام دهد جزایش را مثل همان می بیند.
    3- هر که عمل صالح (مخالف با کجی و نقص) انجام دهد چه مرد و چه زن باشد داخل بهشت می شود که در آنجا روزی بدون حساب می گیرد.
    راهنمایی به راه رشد خوب است اما نگفته چه چیزی را تبعیت کنید (:می کلی حرف زده) می توان فرض کرد نماینده سازمان ملل می خواهد برای جامعه انسانی صحبت کند. بیشتر سعی می کند قوانین کلی را بگوید و وارد جزئیات نشود. در حالیکه به نظر می رسد خواسته قوم موسی تشریح و توضیح و تعلیم است و گرنه آنها که تا قبل آن فرعون را فرمانبردار بودند حال چه فرقی می کند خدا یا فرعون؟! در حالیکه خدا را نشناخته اند.
    و یا قوم مالی ادعوکم الی النجوه و تدعوننی الی النار× تدعوننی لا کفر بالله و اشرک به ما لیس لی به علم و انا ادعوکم الی العزیز الغفار.
    ای قوم چرا من به سوی نجات می خوانمتان و شما مرا به سوی آتش می خوانید من خواهید به خدا کفر ورزم و شریک گردانم با او آنچه که بدان دانشی ندارم و من شما را به سوی خداوند عزتمند آمرزنده می خوانم.
    نجات چیست؟
    شاید ساده ترین تعبیر برای آن رهایی از وضع فعلی باشد که یکی نجات مثبت (به سوی یکی شدن حرکت کردن) است و دیگری نجات منفی (از چاله در آمدن و به چاه افتادن)
    نار چیست؟
    آنچه ظاهر دارد ولی محتوا ندارد و بسیار فریبنده انسان می باشد (همانند اشکال پیش ساخته ای که در منازل کار می شود یعنی هنر مصنوعی)
    بسیار جالب گفت که علمی به آن ندارم یعنی نمی توانم حالت متضادی برای آن در نظر بگیرم تا محتوای آنرا بشناسم اما آنچه من شما را به آن می خوانم.
    1- عزت دارد: که در پای هر عزتی دشمنی هم وجود دارد.
    2- آمرزنده است: قابل پنهان شدن یا چشم پوشی است.
    یعنی با نادیده گرفتن سهل انگاریها توان اماکن به عزت رسیدن را برایتان فراهم کرده (تساهل و تسامح خداوندی را).
    فستذکرون ما اقول لکم و افوخل امری الی الله ان الله بصیر بالعباد.
    به زودی به یاد می آورید آنچا را که به شما می گویم و کار خویش را به خدا واگذار می کنم که بر بندگان بینا است.
    در آینده ای نه چندان دور خواهید گفت (خدایا باباشو بیامرز...!) چرا که تا آنجا که توانستم آگاهتان کردم و به علت ناپایداری عمر آدمی در انجام رسالت خویش (که مقام خلافت بر زمین است) باقی را به خدا وا می گذارم چه بسا هر چه من بیشتر تبلیغ کنم کفر و نافرمانی شما بیشتر و عذابتان هم بیشتر می گردد.
     
    فوقیه الله سیئات ما مکروا و حاق بال فرعون سوء العذاب
    پس نگه داشت خدا ایشان را از بدیهای که کرده بودند حتی مرگهایشان سبب سقوطشان به زباله دان فراموشیها نگشت و فرود آمد بر آل فرعون بدی عذابشان
    حاق: به معنای فرود آمدن است که بخشی را محاصره کند مثلا وقتی چتری را می اندازید در عین آنکه فرود می آید بخشی از زمین را نیز محاصره می کند.
    همان تعبیر جالبی که به کار رفته آن است که سوء عذاب: دردهای بی هدفی و دردهای بی دردی و نداشتن دلهره برای کسب کمالات چونان بر آنها فرود می آید که همان زیر خفه می شوند و چون اجسادی زنده در زیر این چتر بی دردی زنده بگور می شوند.
    النار یعرضون علیها غدوا و عشیا و یوم تقوم الساعه ادخلوا ال فرعون اشد العذاب.
    کسانی که در آتشند به نگهبانان آن گویند بگوئید این سران شما کمی از عذا ما تخفیف دهند.
    اندیشه های که می توان از خزینه داران جهنم داشت:
    با تلاق را تصور کنید که کشورهای صنعتی کشورهای مظلوم را در آن انداخته اند و این کشورهای بیچاره هرچه کالاهای آنها را بیشتر مصرف می کنند بیشتر در انحطاط و فساد فرو می روند و یک عده خزینه دار (آدمهای به حساب منصف!) آنجا هستند تا نگذارند آنها به طور کامل غرق شوند و هر از چند گاهی آب آنرا کمی روشن تر می کنند چرا که اگر کشورهای عقب مانده کالای این دول را نخرند باید با کمال شرمندگی اضافه تولیدات خود را توی چاه بریزند.
    قالوا و لم بک تاتیکم و رسلکم بالبینات قالوا بلی قالوا فادعوا و مادعوا الکافرین الا فی ضلال.
    آیا پیامبران ما در طول تاریخ به سراغ جوامع و شما نمی آمدند: بلی! گفتند: پس درخواست کمک کنید از آنها ولی چه سود که دعای کافران در گمراهی است.
    شاید جواب مثبت آنها بعلت دریافت حقیقت باشد اما همانند کسی که درهای پشت سر خود را بسته و دیگر نمی تواند باز گردد و صدای آنها هم به گوش کسی نمی رسد.
    انا لننصر رسلنا و الذین امنوا فی الحیوه الدنیا و یوم یقوم الاشهاد
    ما نصرت دادیم رسولانمان را و کسانی که در حیات دنیا ایمان آوردند و روزی که گواهان قیام کنند.
    دو مطلب قابل توجه است،
    1- ایمان در حیات دنیا ارزش دارد (که انسان اختیار دارد) و گرنه ما هم وقتی صحرای محشر را ببینیم پاک خودمان را می بازیم.
    2- اشهار چه کسانی هستند؟ با توجه به آیات قبل و آوردن کلمه نصر (چنانکه گویند نصر من الله و فتح قریب) بر می آید که اشاره به خواص و ابدال الهی است که رهبرشان را در آخر الزمان یاری می رسانند.
    یوم لا ینفع الظالمین معذوتهم و لهم اللعنه و لهم سوء الدر
    روزی که نفسی برای ظالمین نیست از بابت عذرهایشان و لعنت و بدی عذاب را دارند.
    ظالمین را با نفع بشناسید:
    نفع سیاسی استعمار دلال سیاسی
    نفع اقتصادی استثمار  دلال اقتصادی  متکبر، صرافی، بنگاهی و ...
    نفع فرهنگی استعمار دلال فرهنگی عالم بی عمل، دینداری برای پول و...
    عذر:
    آنچه خیال شما را از بابت یک خطا راحت می کند. مثلا قسم به عزیزانتان که دیگران حرف شما را قبول میکنند.
    لعنت و خانه منفی:
    ایجاد نفرت اجتماعی مردم از یک گروه که سبب انگ گذاشتن بر اهداف آنها می شود.
    و لقد اتینا موسی الهدی و اورثنا بنی اسرائیل الکتاب × هدی و ذکری الاولی الالباب
    به موسی هدایت را دادیم و برای بنی اسرائیل (فرزندان یعقوب) قانونی را به وراثت گذاشتیم آنچه موجب هدیت و بازبینی برای سران است.
    فاصبر ان وعد الله حق و استغفر لذنبک و سبح بحمد ربک بالعشر و الابکار
    پس صبر کن که وعده خدا حق است و آمرزش خواه برای گناهانت و تسبیح گوی پروردگار را شامگاه و بامداد.
    صبر را بهتر بشناسیم:
    سفینه ج 2 ص 5 امام کاظم (ع):
    اگر صبر پیشه سازی خوشحال می شوی و اگر صبر نکنی خدا مقدرات خود را انجام می دهد خواه خوشنود باشی و خواه ناراضی.    

    بحار الانوار ج 68 ص 91 امام صادق (ع):
    چه بسا بردباری یکساعت محققا موجب شادمانی طولانی می شود و خوشی یکساعت اندوه طولانی ببار می آورد.
    اصول کافی ج 20 ص 91 المیزان ج 11 ص 286:
    صبر به سه گونه است: مصیبت و طاعت و معصیت.
    و هرکس صبر بر مصیبت کند 300درجه بالاتر می رود (فاصله هر درجه فاصله زمین تا آسمان است).
    و هر کس بر طاعت صبر کند 600درجه بالاتر رفته 0فاصله هر درجه تا دیگری فاصله درون زمین تا عرش است)
    و هر کس صبر بر معصیت کند خدا 900درجه برای او می نویسد (فاصله هر درجه تا درجه بالاتر فاصله درون زمین تا پایان عرش است)
    اصول کافی ج 2 ص 91 و محجه البیضاء «ص9» پیامبر اکرم (ص):
    زمانی فراهم رسد که حکومت و فرمانروایی تنها از رهگذر قتل و ستم بدست آید و ثروت و مال از طریق غضب و بخل و محبت تنها با بی دینی و از طریق هوی و هوس پس هر کس آنزمان را دریابد و بر تنگدستی صبر کند در حالی که بتواند ثروت بیندوزد و با محبت بر دشمنی شکیبا باشد و با وجود آنکه توان عزت را داشته صبر بر ذلت کند خدا پاداش 50صدیق از کسانی که مرا تصدیق کردند بر او می دهد!
    شما ببینید که انتظاری که قرآن از شما برای تشریح این واقعیت عینی را دارد صبر است صبر به معنای عمل نکردن نیست بلکه به معنای به جا و به موقع عمل کردن است با صبر است که انسان فرصت تجربه راههای جدیدی از آن حالاتی که تاکنون با وی بر خورد نداشته پیدا می کند.
    حدیث پربار و واقعا عاقلانه صبر در سه جهت تقسیم می کند:
    1- حکومتی 2- مالی 3- عاطفی و سه شاخصه والا را در جلوی پای شما قرار می دهد.
    الف- اگر دیدید در حکومتی قتل و ستم دستگاه حاکمه بالا رفته نماد فرعونی یافته.
    ب- اگر دیدید اندوختن مال در یک جامعه تنها از راه سر و کله هم زدن حاصل می شود و ثروتمندان بخیل هستند نظام قارونی حاکم شده .
    ج – اگر دیدید در یک جامعه کسانی که از محبت، عشق، هنر، زیبایی و ... می زنند، گرفتار هوی و هوس خویشند نظام فرعونی حاکم شده.
    چه قبل از طلوع حقیقت و چه قبل از غروب آن تو پروردگار خدا را تسبیح گوی و منتظر باش و صبر کن تا حقیقت را در یابی( مگر درک حقیقت به چه دردی می خورد؟!)
    ان الذین یجادلون فی ایات الله بغیر سلطان اتیهم ان فی صدورهم الا کبر ما هم ببالغیه فاستعذبالله انه هو السمیع البصیر
    باز هم یادآوری می شود که مجادلان در راه حق سلطنتی ندارند که کبر موجود و عواطفشان موجب عدم نیل به بلوع فکریشان می شود پس به خدا پناه ببر تا تنها نمائی و بدان که با این ارتباط گوش و چشمت باز می شود.
    مقدمه:
    لخلق السموات و الارض اکبر من خلق الناس و لکن الکثر الناس لا یعلمون
    خلق آسمانها و زمین بزرگتر از خلق مردمان است ولیکن بیشتر مردم نمی دانند.
    در آیه بعد نیز توضیح می دهد که عدم دانش آنها به خاطر کوری آنها است که عمل سوء موجب آن کوری شده و قدرت یادآوری را از آنها گرفته اگر بدانند چه می شود؟! خود را کوچک دیده و مجادله نمی کنند و ادامه می دهد که به خاطر همین نظام متوازن علم و ایمان است که اکثر مردم به بی ایمانی کشیده می شود چون علم نمی تواند یک ساعت آینده را که در آن شکی نیست پیش بینی کند چرا ؟! چون وابسته به طبیعت است و مادر دوم آدمی نیز (طبیعت) در حال تغییر و تحول است خلاصه بین آنکه مردم تابع زمان هستند یا زمان تابع آنها ریب و شک وجود دارد که سبب می شود که ایمان (که مولود بینش جدید و خالص است) نیاورند.
    و قال ربکم ادعونی استجب لکم و ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرینو.
    گفت پروردگارتان که بخوانید مرا تا بپذیرم شما را و آن کسانی که از عبادتم کبر ورزیدند در جهنم سرافکنده هستند.
    داخر:
    سرافکنده همچون کسی که دوست دارد بینش خرگونه (بی حیا و همه چیز را در خوردن و به زور جبرکاری را انجام دادن) دارد.
    اما از آنجا که هر خواندنی مستلزم شناخت و معرفت نسبت به موضوع است.
    الله الذی جعل لکم اللیل لتسکنوا فیه و النهار مبصرا ان الله لذو فضل علی الناس و لکن اکثر الناس لا یشکرون.
    خدا کسی که قرارداد شب را برای سکونت و روز را برای بینایی – خدا فضل و برتری بر مردم دارد ولی مردم او را شکر نمی کنند.
    چه چیز را؟!
    ذلکم الله ربکم خالق کل شی لا اله الا هو فانی توفکون
    آن خدایی را که پروردگار رشد است و جز او خدایی نیست پس به کجا می روید.
    سر بچه را گرم می کنید! چگونه؟! با جحد و بحث بی دلیل نسبت به براهین الهی. پس در مرحله اول زمان را به شما معرفی می کند که وسعت دایره آفرینش هم دلیل (تاریکی و سکون که بیشتر از روشنایی است) نهار 0روز) دارد و هم که در هر دو صورت خدا فضل دارد بر مردم. همانند یک معلم نسبت به مسائل خوب و بد در ارتباط با شاگرد. لذا با خلاقیت خود که نشانه بصیرت او بوده همه چیز را آفریده.
    ارتباط شکر با فضیلت در چیست؟!
    یا بهتر بگوئیم ارتباط انتخاب آگاهانه یک عده شاگرد با سطح سواد یک معلم چیست؟!
    مشخصا معلول هم هستند و ارتباط مستقیم دارند در اصل شکر زائیده همان بینشی است که انسان از یک انتخاب والای خود صورت می دهد و شکر می کند تا مورد تحسین قرار گیرد که نظام کامل و منظم آفرینش هامن تحسین و درس معلم (خداوند) برای وی می باشد.
    الله الذی جعل لکم الارض قرارا و السماء بناء و صورکم فاحسن صورکم و رزقکم من الطیبات ذلکم الله ربکم فتبارک الله رب العالمین× هو الحی لا اله هو فادعوه مخلصین له الدین الحمد لله رب العالمین.
    خدا کسی است که قرار داد زمین را پایگاه و اسمان را بنایی و پیکره شما را صورت داده و با طیبات ارزاقتان کرد آن است خدا پروردگار شما پس مبارک است پروردگار عالمین.
    اگر بخواهید مادری را برای طبیعت تصور کنید که می تواند همه چیز را با همه گونه طبایع رشد و غنی سازد و بدنبال عاملی بگردید که بتواند استعدادهای شما را جامه عمل بپوشاند و به عنوان قرارگاه و سازمانی برای شکل گیری اندیشه های شما باشد باید طبیعت را به عنوان هدیه ای از جانب خداوند بشناسید چگونه؟! از راه ارتباط برقرار کردن با آن.
    رزق طیب چیست؟
    همان پاکی بالطبع شما که وسیله ای مناسب برای دستیابی به ... است.
    هو: زائیده بینش شما از آنچه که از نظر شما غایب است که هر چه بیشتر شناخته شود شخص از جهانبینی وسیعتر برخوردار می گردد.
    اگر بخواهید خلوص دینی را به طور کامل تشریح و بازبینی کنید و در چند کلمه خلاصه کنید می شود:
    تحمید نه برای فلان کس و فلان چیز بلکه برای خدا تا بتوانید تمام ابعاد گوناگون وجود خود از جمله: خیر خواهی، تیزبینی، حکمت در گویش و نکوهش، جبر در صداقت و عدالت، غیرت در حق و شق (مشتقات ظهور حق)، صبر در رفعت و عزت، انس در عبادت و عشق و .... را پرورش دهید و بینش خدمتگزار و برده تنها برای (او) نه برای هیچ کس دیگر.
    قل انی نهیت ان اعبد الذین تدعون من دون الله لما جائنی البینات من ربی و امرت ان اسلم لرب العالمین.
    بگو بازداشته شده ام که پرستش کنم آنچیزهایی که جز خدا خواندید  که در اصل جزئی از جهان آفرینش است در مقابل کل آن، هنگامی که مورد توجه قرار گرفتم با نشانه های الهی و ماموریت برای تسلیم پروردگار جهانیان را دارم.
    این همه خرافه پرستی، علم پرستی، پول پرستی و هر آنچه که به شما محبت و معرفتی عظیم دهد به طوری که دیگر نتوانید از آن خارج شوید لذا هر کس این ایه را درک می کند باید به تمام غافلان بگوید که در این جا نیامده ام که فقط تسلیم ظواهر شوم و با اسلحه ای خالی (محتوای پوچ) تسلیم کنید و با حرفهای خود مرا بفریبید.
    هو الذی خلقکم من تراب ثمن من نطفه ثم من علقه ثم یخرجکم طفلا ثم لتبلغوا اشدکم ثم لتکونوا شیوخا و منک من یتوفی من قبل و لتنبلغو اجلا مسمی و لعلکم تعقلون.
    او کسی است که بیافرید شما را از خاک بعد نطفه بعد از خونی بسته سپس خارج کرد شما را کودکی سپس بلوغ داد شما را تا برسید به نیروهای خویش پس برای آنکه باشید پیرانی و از شماست کسی که می میرد قبل از آنکه زمان زندگی او تمام شود شاید فکر کنید.
    به نظر می رسد مراحل در بالا برای خلقت انسان در صور فلکی و حتی سلول زنده هم سازگار است (کلی نگری به جهان) مثلا ستارگان هم از هیدروژن و کمی گرد و خاک و غبارات ابتدایی تشکیل می شوند که بر اثر گرانش
    می رومبند (فرو می ریزند) و تبدیل به جسم سخت تر می شود آنکه همچون علقه (آدامس جویده شده) می گردد و سپس تبدیل به ستاره ای جوان می شود تا هنگامی که هیدروژن برای سوخت و مصرف خود دارد و هنگامی که این منبع تمام شود شروع به کوچک شدن می کند تا تبدیل به ستاره هایی بنام کوتوله سفید (شیخ: ریش سفید) می گردد که دیگر نوری از خود ساطع نمی کند (مرگ) حدیثی از امام صادق (ع) ذکر شده که:
    (کسانی که بر اثر گناهان می میرند بیشتر از کسانی هستند که با مرگ طبیعی می میرند).
    هو الذی یحیی و یمیت فاذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون.
    او کسی است که زنده می کند و می میراند و هرگاه بگذارند کاری را جز این نیست که می گوید باش پس می شود.
    مورد دوم در مورد نظام مرگ و زندگی است. که باز هم می توان آنرا از کوچکترین موجود زنده تا کهکشان بسط داد.
    حی: عبارت است از زندگی و هر ظرفی که در آن حیات جریان دارد مثلا به قبیله هم حی گفته می شود چون یکی از اولین نهادهایی است که زندگی در آن جریان دارد.
    موت: به معنای مرگ است و خارج شدن از بعد زمان فعلی مثلا چون شما از موجود زنده انتظار حرکت دارید. وقتی که انسانی بی حرکت می شود و دیگر نفس نمی کشد می گوئید مرده یعنی آن چیزی که از وی انتظار می رفته دیگر انجام نمی دهد.
    یا از ستاره انتظار نورافشانی دارید حال هر گاه بدلیلی وی نتواند نور دهد او مرده اما نه اینکه او نیست شده بلکه به جرمی سنگین اما بی نور در فضا تبدیل می شود.
    پس این قضاوتهای ما درباره موضوعات است که وقتی اراده الهی به آنها تعلق گیرد موجودی بوجود می اید.
    فاصله زمانی ای میان اراده خداوند در خلقت و شدن موجود نیست- حال انسان هم در مبانی اجتماعی می تواند با همین استعداد خدانوندی که در درون وی قرار داده شده خود را بیافریند!!! چگونه ؟! با حرکت به سوی تعالی و بالا بردن کار مفید و خالص در هر روز چه اخلاقی و چه اجتماعی.
    الم ترالی الذین یجادلون فی ایات الله انی یصرفون× الذین کذبوا بالکتاب و بما ارسلنا به رسلنا فسوف یعلمون × اذا الاغلال فی اعناقهم و السلاسل یسبحون.
    آیا به عنوان نمونه ندیدی کسانی که مجادله می کنند خود را به هر جایی که می خواهند می رانند.
    مثلا یک عده تکذیب می کنند کتاب و قانون مشخص را و می گویند نمی شوند سخن حق را جا به جا کرد و از موقعیتی الهی به موقعیتی انسانی آورده و یا اینکه هیچ قانونی نمی تواند به طور مشخص تمام جوانب کار را در زمان وقوع یک خط پیش بینی کند حال قرآن می گوید زمانی می فهمند که غلها در گردنهای آنها است.
    غل در گردن:
    کنایه از بسته و مطرود شدن اختیار آنها در مبانی خشک است که نمی توانند حتی سر خود را به این طرف و آن طرف بگردانند. این همان مصداق فانی توفکون است که و دیگران هر جا که بخواهند همچنون خرانی آنها را می کشند.
    فی الحمیم ثم فی النار یسجرون × ثم قبل لهم این ما کنتم تشرکون× من دون الله قالوا ضلوا عنا بل ام نکن ندعوا من قبل شیئا کذلک یضل الله الکافرین.
    در آب جوشان و سپس در آتش افکنده شوند سپس گفته شود که به چه چیزهایی بند بودید که شرکت می کردید از غیر خدا گفتند ضلیل شدیم...
    قبل از توضیح آیه مطلبی را عرض کنیم:
    اگر می بینید برخی از آیات ما گریزهایی هم به دنیا و انسانهای گرفتار در دنیا می زنیم.
    به خاطر آن است که آخرت نیز یک نتیجه معقول و منطقی از دنیا است و این نیست که یک عده فرشته آنجا از بیکرای تسبیح می چرخانند و منتظرند تای یک از که رد می شود به او گیر دهند! و او را به داخل جهنم بیندازند.
    حال این زنجیرها آنها را به کجاها جهنم بیندازند.
    حال این زنجیرها آنها را به کجاها نمی کشاند.
    1- حمیم: آب جوشان، دوستی و صمیمیت. اما ما می گوئیم مخلوطی از آن دو است یعنی سوز و گدازهای بیهوده ای که انسان برای دوستیهای زودگذر دنیا و مافیهای آنها می کشد.
    2- آتش زندگی در ظواهر قبیح است چرا؟! چون اختیار او سلب می کند.
    همانند چراغ و فانوسی که نفت داخل آن می سوزد نور کمی تولید می کند به خاطر آنکه ظرفیت آن کم است.
    حال تعمیم دهید به صحبتها و توجیه های نفس اماره خود که افسار خر (بدن و جسم) شما را گرفته می کشد هر موقع کسی بگوید چرا فلان را می کنی؟
    با چهره ای موذیانه که به ظاهر فکر می کند با قبول گناه خود را راحت کرده می گوید: زمینه نبود، رفیق بد داشتیم نمی دونستیم اینجاش اینطوری میشه؟!
    لذا خدا نیز بر ضلالشتان می افزاید چرا؟!
    ذلکم بما کنتم تفرحون فی الارض  بغیر الحق و بما کنتم تمرحون
    این به آن علت است که در زمین شادی می کردید بنا حق و بدنبال هوسرانی بودید.
    اگر خاطرتان باشد در هنگامی که صبر را از لحاظ کلام انبیاء توضیح می دادیم حدیثی از پیامبر بود که گفته شده بود روزگاری می رسد هک شادی جز با هوسرانی محقق نمی شود. این هم مدرکش!!
    هر چند آیه بالا نیز موید این مطلب بوده اما باز هم به علت ضلالت را توجیه گناهان خود برای پرداختن به هوس بازی
    می داند.
    ادخلوا ابواب جهنم خالدین فیها فبئس مثوی المتکبرین
    به داخل جهنم روید که در آ، جاودان می مانید و چه زشت است جایگاه متکبران
    جهنم:
    واژه ای فارسی که وارد ادبیات عرب شده و اصل آن جهنام است به معنی چاهی که دور آن فرو رفته باشد که نماد ضلالت و تاریکی است.
    فاصبر ان وعد الله حق فاما نرینک بعض الذی نعده اونتوفینک فالینا یرجعون.
    پس صبر کن که وعده خدا حق است و اگر گوشه ای از آنچه وعده دادمت نشانت دهم از شدت شوق می خواهی زودتر بمیری تا بسوی ما رجوع کنی.
    اگر می خواهید شدت و شوق آدمی را در لحظه قرب الهی در بهشت در کنید فرض کنید شخصی را در زندانی تاریک گرفتار کرده اند حال اگر شما بیائید بعد از سالها روزنه ای در دیوار سلول او ایجاد کنید. در حالیکه بیرون از زندان باغی پر درخت و با صفا باشد بعید که می دانیم دیگر وی از جلوی آن سوراخ کنار برود حتی اگر هم خیلی کوچک باشد و همواره به دنبال راهی است تا آنرا بزرگتر کند و به درون آن باغ راه یابد. حال جریان دنیا و آخرت هم همین مصداق را دارد.
    و لقد ارسلنا رسلا من قبلک منهم من قصصنا علیک و منهم من لم نقصص علیک و ما کان لرسول ان یاتی بایه الا باذن الله فاذا جاء امرالله قضی بالحق و خسر هنالک المبطلون.
    فرستادیم رسولانی قبل از تو و از آنها قصه هایی برای تو گفتیم و برخی را هم بر حسب شرایط قصه شان پوشیده نگاه داشتیم و هیچ پیامبری نمی آمد مگر به اذن و اجازه خدا پس وقتی دستور خداوند می رسد حتما قبلا قضاوت شده است – مهر استاندارد خورده- و کسانی راه باطل را انتخاب کرده اند خسارت ببینند.
    اگر هدف از بیان قصص انبیاء صرفا جنبه سرگرمی بود خداوند خود بهتر می دانست و می توانست که قصه همه را بگوید تا همه بطور کامل سرگرم شوند اما هدف از آنها تشریح اجازه خدا به انسان برای تکامل است که شرایط آن قبلا به طور کامل سنجیده شده است لذا دور از خرافه گویی است.
    مبطلون: کسانی که کیفیت مطلوب را در برابر امر حق ندارند. لذا در رقابت با آن دچار خسارت (سوگ و اندوه) می گردند.
    الله الذی جعل لکم الانعام لترکبوا منها و منها تاکلون× و لکم فیها منافع و لتبلغوا علیها حاجه فی صدورکم و علیها و علی الفلک تحملون.
    خدا کسی است که برای شما دامهایی قرار داد تا سوار شوید و از آنها تناول کنید و در آنها منافعی است تا به حاجت خود برسید و بر آنها و بر کشتی سوار شوید.
    این خدا کسی است... در ادامه آن دو تای قبل که در اولی به معرفی زمان و در دومی به معرفی مکان و اهداف از آنها پرداخته است اینبار نوع و بینش زندگی را برای شما مشخص می کنیم که دامداری کنید چرا؟!
    از آنجا که در داستان حضرت آدم (ع) می خوانیم که هابیل دامدار بود و قابیل کشاورز وقتی بر سر ازدواج با شیت و شیث مباحث پیش آمد. آدم (ع) گفت بروید و بهترین کارکرد دست خود را بیاورید هابیل می رود و یک شتر سرخ موی می آورد وقابیل یک دسته سبزی گندیده و وقتی شتر هابیل پذیرفته می شود قابیل به فکر قتل برادر می افتد. یعنی اولین قتل تاریخ بر سر مبارزه دو جبهه نظام دامداری و نظام مالکیت و زمین که در طول تاریخ این وجهه قابیلی مشکلات فراوانی راپیش آورده نظام فئودالی (مالکیت و رعیت) – نظام بورژوازی (کارخانه دار و کارگر) نظام سرمایه دارای که نوع افراطی همان نظام بورژوازی است.
    لذا شاید منظور قران از تعبیر انعام ادامه دهنده وجهه مثبت و سازنده اقتصاد و عدم وابستگی به غیر است و شاید منظور آنکه (بر کشتی سوار شوید) آنست که تمدن یابید. چنانکه گویند از آب و گل در آمده! یعنی رشد و کمال پیدا کرده.
    و یریکم ایاته فای ایات الله تنکرون
    نشان می دهد به شما نشانه هایش را پس به کدام نشانه او منکر می شوید.
    این تشریحات همان عناصر اصلی راهیابی است ولی بسیار موجز و خلاصه است مثلا در حالت عادی شما از این علامت در یک راه می فهمید که باید به چپ بروید اما اگر در مسیر این نشانی قرار نگرفت امکان داشت به راه دیگر بروید (مثال همان خیابانهای شهر در اول سوره) از ابتدا باید در خود زمینه های رسیدن به رشد را فراهم آورید.
    افلم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبه الذین من قبلهم کانوا اکثر منهم و اشد قوه و اثارا فی الارض فما اغنی عنهم ما کانوا یکسبون × فلما جاءتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما کانوا به یستهزون × فلما راوا باسنا قالوا امنا بالله و حده و کفر نابما کنا به مشرکین.
    کسانی که اثر و قدرت بیشتری برای دلم کردن طبیعت داشتند وقتی رسولان ما می رفتند تا برایشان حرف نو بزنند به علم خود می نازیدند لذا برایشان چتری از تیره بختی فرود آمد وقتی می دیدند خشم ما را گفتند ایمان آوردیم به خدا او واحد است و کفر ورزیدند و آنچه مشرک بودیم و ایمانشان سود آور نبود چون ایمان را هم برای سود مادی می خواستند.
    اینها سنت الهی است که گذشته است بر بندگان و هیچ تغییر و تحولی در آن راه ندارد و همواره تاریخ کافران خسارت دیدند چون همواره می خواستند روی حقایق را بپوشانند اما از آنجا که حقیقت همواره ظهور یابد به نوعی دیگر و از جایی که انتظارش را نداشتند سر در می آورد.
    فلم یک ینفعهم ایمانهم لما راوا باسنا سنت الله التی قد خلت قی عباده و خسر هنالک الکافرون.
    پس ایمانشان نفعی برای آنها نداشت وقتی عذاب ما را دیدند سنت خداوند است که گذشت بر بندگانش و همانا کافران خسارت دیدند.
    باس: جالب است که علاوه بر عذاب و ترس معنای دلیری و توانایی نیز می دهد چنانکه گفتند هو بئیس: او قهرمان است.
    خسر: زیان و ضرر که عموما برای امور مادی به کار می رود.
    شاید این مثل را شنیده باشید که (نوش دارو پس از مرگ سهراب) یعنی انسان خودش را از تمامی احتمالات بری بداند و با این روش مسئولیت را از خود سلب کند. و مجبورند برای این تقصیر خویش خود را به طور کاذب توانا و مرد کار نشان دهند یعنی خود به خود در باس خودشان گرفتار می شوند.
    خدا نیز به زبان خودشان سخن می گوید که آنها را (ورشکست می شوند) فراموس کردن هدف و برنامه نقشه همان فردی که در خیابان ها گم شده بود.

     



    نادی ::: دوشنبه 85/7/17::: ساعت 2:26 عصر
    نظرات دیگران: نظر
    موضوعات یادداشت:

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 2
    کل بازدید :3686

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره نویسنده <<
    روز فریاد - تفسیر قرآن
    نادی
    حامد نادی یزدی

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    روز فریاد - تفسیر قرآن

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<